۲۶- شادی شیعیان در لحظات آخر عمر جمعی در محضر امام صادق(ع) بودند، سخن از شیعه و پیروان خاندان رسالت پیش آمد، امام صادق(ع) فرمود: «پیروان ما در لحظات آخر عمر، چیزهایی میبینند که چشمشان با دیدن آنها، روشن و شاد میشود.»
یکی از حاضران پرسید: «چه میبینند؟» و این سؤال را ده بار تکرار کرد و اصرار داشت تا امام به او پاسخ دهد.
ولی امام صادق(ع) با هر بار در پاسخ میفرمود: «میبینند».
سرانجام، امام صادق(ع) آن شخص سؤالکننده را صدا زد و فرمود: «مثل اینکه اصرار داری تا بدانی، چه میبینند؟»
او عرض کرد: «آری! قطعاً»، سپس گریه کرد.
امام صادق(ع) به حال او رقّت کرد و فرمود: «آن دو نفر را میبینند.»
او با اصرار پرسید: کدام دو نفر را؟
امام صادق(ع) فرمود: «پیامبر(ص) و علی(ع) ما را میبینند، هیچ مؤمنی نیست مگر این که در لحظات آخر عمر، این دو بزرگوار را خواهد دید و آن دو بزرگوار به او بشارت میدهند.»
آنگاه فرمود: این مطلب را خداوند در قرآن، بیان کرده است.
حاضران پرسیدند: خداوند در کجا و در کدام سوره بیان فرموده است؟
امام صادق(ع) فرمود: در سورهی یونس، آیات ۶۳ و ۶۴ آنجا که میفرماید:
«الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ - لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ»
«همانها که ایمان آوردند و پرهیزکار بودند، برای آنها در دنیا و آخرت، بشارت و مژده خواهد بود».[1]
در واقع بشارت دنیای آنها همان حضور پیامبر(ص) و علی(ع) در لحظات آخر عمر آنها، در بالین آنها است که آنها را شاد و مسرور میکند...
***
حارث اعور میگوید: روزی هنگام ظهر، به حضور امام علی(ع) رسیدم، پرسید: «برای چه به اینجا آمدهای؟»
عرض کردم: «محبّت و علاقه به تو، باعث شد به محضرت بیایم».
فرمود: اگر به راستی چنین علاقهای داشته باشی، مرا در سه محل خواهی دید:
۱- هنگامی که روحت به حلقومت رسید.
۲- در کنار پل صراط.
۳- در کنار حوض کوثر.[2]
۲۷- تلقین دعای نجاتبخش عصر رسول خدا(ص) بود، یکی از مسلمانان در بستر مرگ افتاد، موضوع را به رسول خدا(ص) خبر دادند، پیامبر(ص) برخاست و حاضران نیز برخاستند و هنگامی که همراه آن حضرت به بالین آن مسلمان آمدند او را بیهوش دیدند.
پیامبر(ص) فرمود: «ای فرشتهی مرگ، این شخص را آزاد کن تا از او سؤال کنم».
ناگاه آن شخص به هوش آمد، پیامبر(ص) به او فرمود: «چه میبینی؟»
او گفت: «افراد سفید بسیار، و سیاه بسیار مینگرم».
پیامبر(ص) فرمود: کدام یک از آن دو، به تو نزدیکتر هستند؟
او عرض کرد: «افراد سیاه به من نزدیکترند».
پیامبر(ص) فرمود: بگو:
«اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِيَ اَلْكَثِيرَ مِنْ مَعَاصِيكَ وَ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طَاعَتِكَ»
«خدایا بسیاری گناهان و نافرمانی از تو را ببخش، و اندکی اطاعت تو را، از من بپذير».
آن شخص، این دعا را خواند و سپس بیهوش شد.
پیامبر(ص) به فرشتهی مرگ فرمود: «ساعتی بر این شخص آسان بگیر تا از او سؤال کنم».
در این هنگام، آن شخص به هوش آمد، پیامبر(ص) به او فرمود: «چه مینگری؟»
او عرض کرد: افراد سیاه و سفید بسیار.
پیامبر(ص) فرمود: کدام یک از آنها به تو نزدیکترند؟
او گفت: «افراد سفید نزدیکترند».
پیامبر(ص) به حاضران فرمود: «خداوند این رفیق شما را آمرزید».
امام صادق(ع) بعد از نقل این داستان فرمود: هنگامی که به بالین شخصی که در حال جان دادن است، رفتید، این دعا (دعای فوق) را به او بگوئید {و تلقین کنید}.[3]
از این حدیث استفاده میشود که اعمال نیک انسان به صورت نمودهای سیاه و تیره، درمیآیند و اعمال نیک او به صورتهای نورانی جلوه میکنند و هنگام مرگ خود را به انسان نشان میدهند.
۲۸- ارزش امید و خوف، هنگام مرگ عصر رسول خدا(ص) بود، یکی از مسلمانان بیمار و بستری گردید، پیامبر(ص) از حال او جویا شد، گفتند: بستری است، پیامبر(ص) به عیادت او رفت. وقتی که در بالین او نشست، او را در حال جان داد یافت از او پرسید:
حالت چطور است؟
بیمار: «در حالی هستم که هم امید به رحمت خدا دارم و هم از گناهانم میترسم.»
پیامبر: «اجتماع دو خصلت خوف و رجاء (ترس و امید) در دل مؤمن، در این هنگام (مرگ)، نشانهی آن است که خداوند، آن مؤمن را به امیدش میرساند و از آنچه ترس دارد، ایمن و محفوظ میدارد».[4]
۲۹- نتیجهی نجاتبخش تلقین ابوبکر حضرمی میگوید: مردی از بستگان من بیمار شد، به عیادتش رفتم، به او گفتم: «ای برادرزاده! نصیحتی نزد من داری، آیا از من میپذیری؟»
گفت: آری.
گفتم: بگو؟ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اَللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ.
او گواهی داد.
به او گفتم: این مقدار کافی نیست و سودی به حال تو ندارد، مگر اینکه گواهی تو از روی یقین باشد.
او گفت: گواهی من، از روی یقین است.
گفتم: بگو گواهی میدهم که محمّد(ص) رسول خدا است. او گواهی داد.
گفتم: این مقدار کافی نیست، باید گواهی تو از روی یقین باشد.
او گفت: گواهی من، از روی یقین است.
گفتم: بگو گواهی میدهم که حضرت علی(ع) وصی رسول خدا(ص)، و خلیفهی بعد از او و امامی است که اطاعت او واجب است. او به این مطلب گواهی داد.
به او گفتم: این گواهی به حال تو سودی ندارد، مگر اینکه از روی یقین باشد.
گفت: از روی یقین گواهی میدهم.
سپس امامان معصوم(ع) را یکی پس از دیگری، نام بردم، او به امامت همهی آنها گواهی داد و گفت: گواهيم از روی یقین است و پس از چند لحظه از دنیا رفت. همسر و اهل خانهی او، از مرگ او بسیار، بیتابی و بیقراری میکردند.
چند روزی از آنها غایب شدم، سپس نزد آنها رفتم و به همسرش گفتم:
حال تو در فراق شوهرت چگونه است؟
در پاسخ گفت: «سوگند به خدا با مرگ فلانی به مصیبت بزرگی مبتلا شدیم، ولی خوابی که شب گذشته دیدم موجب آرامش خاطرم شد و مرگ او را برایم آسان نمود!».
گفتم: آن خواب چه بود؟
گفت: شوهرم را در عالم خواب، زنده و سالم يافتم، به او گفتم: فلانی هستی؟ گفت: آری.
گفتم: مگر تو نمردهای؟
گفت: چرا، مُردم، ولی با کلماتی که ابوبکر حضرمی مرا به آن کلمات تلقين داد، نجات یافتم، اگر تلقین آن کلمات نبود، نزدیک بود که دستخوش هلاکت گردم![5]
۳۰- گفتار کافر با حملکنندگان جنازهاش رسول اکرم(ص) فرمود: هنگامی که دشمن خدا (کافر و گنهکار لاابالی) از دنیا میرود و جنازهاش را برداشته و به سوی قبرش حرکت میدهند، به حملکنندگان جنازهاش خطاب میکند:
«ای برادرانم! آیا سخن مرا نمیشنوید؟ من از شما در مورد برادر بدبخت شما (خودم) شکایت دارم، دشمن خدا (شیطان) مرا فریب داد و برای من سوگند یاد کرد که خیرخواه من است و با این حیله مرا گول زد و سپس به دادم نرسید و مرا وارد عذاب کرد.
و نیز به شما شکایت میکنم، از دنیایی که مرا فریب داد و وقتی به آن اطمینان یافتم، با من درگیر شد و مرا بر زمین کوبید.
و نیز به شما شکایت میکنم در مورد دوستانم که مرا به دست مرگ سپردند و سپس از من بیزار شدند و مرا تنها گذاشتند.
و نیز در مورد فرزندانم به شما شکایت میکنم که از آنها حمایت کردم و آنها را بر خود مقدّم داشتم، اما آنان اموال مرا خوردند و مرا تسلیم مرگ کردند.
و نیز به شما در مورد اموالم شکایت میکنم، حق خدا را تباه ساختم و سنگینی کیفر آن بر گردنم ماند و دیگران از آن بهرهمند شدند.
و نیز شکایت میکنم در مورد خانهام که دار و ندار خود را برای ساختن و تعمیر آن دادم، ولی افراد دیگر، در آن مسکن گزیدند و نیز شکایت میکنم از طولانی بودن سکونت در قبر که همواره آن قبر، ندا میکند:
«أَنَا بَيْتُ الدُّودِ، أَنَا بَيْتُ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ الضّيْقِ»
«من خانهی کرم، خانهی تاریکی و وحشت و تنگی هستم».
برادرانم! تا میتوانید مرا نگهدارید (و نگذارید مرا به قبر بسپرند) و از آنچه بر سرم آمده، بر حذر باشید، بدانید که مرا به آتش و ذلّت و زبونی و خشم خداوند جبّار، بشارت دادند، وا حَسرَتَاهُ! از اینکه در راه اطاعت خداوند، افراط و تجاوز کردم! وای از طولانی بودن نالهام! هیچ کسی نیست که شفاعتش در مورد من پذیرفته شود، و هیچ دوستی نیست که به من ترحّم کند، اگر بار دیگر به من اجازهی مراجعت به دنیا میدادند، طریق ایمان را پیشهی خود میساختم و در صف مؤمنان، قرار میگرفتم.[6]
۳۱- گفتار قبر به مؤمن و کافر امام صادق(ع) فرمود: هیچ قبری نیست مگر اینکه هر روز سه بار میگوید: «من خانهی خاک هستم، من خانهی بلا و پوسیدن هستم، من خانهی کرم هستم»، وقتی که بنده مؤمن وارد قبر میشود، زمین قبر به او میگوید: «مرحبا، خوشآمدی، سوگند به خدا، من تو را دوست داشتم، در آن وقت که بر روی من راه میرفتی، و اکنون که در شکم من قرار گرفتی بیشتر تو را دوست دارم، و به زودی نشانه دوستی مرا درمییابی»، در این هنگام به اندازهی دید چشمش، قبر او وسیع میگردد، و دری در قبر به روی او گشوده میشود، و او جایگاهش را در بهشت مینگرد، و از آن در، مردی بیرون میآید که هیچ چشمی زیباتر از او را ندیده است، او به آن مرد میگوید: «ای بنده خدا! من هرگز کسی زیباتر از تو ندیدهام، تو کیستی؟»
آن مرد زیبا در پاسخ میگوید:
«أَنَا رَأْيُكَ اَلْحَسَنُ اَلَّذِي كُنْتَ عَلَيْهِ وَ عَمَلُكَ الصَّالِحُ اَلَّذِي كُنْتَ تَعْمَلُهُ»
«من رأى نیک تو هستم که دارای آن بودی، و کارهای شایستهی تو هستم که در دنیا انجام دادهای».
سپس روح او گرفته میشود، و در بهشت در جایگاه مناسب خود، نهاده میگردد، سپس به او گفته میشود:
«نَم قَرِیرَ العَینِ»
«بخواب و بیارام در حالی که چشمت روشن است و شادمان هستی»
از آن پس همواره نسیمی از بهشت، بر جسد او میوزد که او لذّت و بوی خوش آن را تا روز فرا رسیدن قیامت، مییابد.
ولی وقتی جسد کافر را در میان قبر میگذارند، زمین قبر به او میگوید: «نه خوشآمدی و نه به جا آمدی، سوگند به خدا تو را در آن هنگام که بر روی من راه میرفتی دشمن داشتم، و اکنون که در شکم من قرار گرفتی، دشمنیم به تو بیشتر است، و به زودی نشانهی دشمنی مرا مینگری».
آنگاه قبر او را فشار میدهد و جسد او را خورد و خاکستر مینماید و او را به همان خاکی که قبلاً بود، بازمیگرداند و دری از دوزخ به روی او گشوده میشود، او جایگاهش را در دوزخ مینگرد، سپس مردی بسیار زشت، از آن در وارد میگردد او به آن مرد میگوید:
«ای بنده خدا تو کیستی»؟
آن مرد، در پاسخ میگوید:
«أَنَا عَمَلُكَ السَّيِّئُ اَلَّذِي كُنْتَ تَعْمِلُهُ وَ رَأْيُكَ اَلْخَبِيثُ»
«من کردار زشت تو هستم که در دنیا انجام میدادی و رأی ناپاک تو میباشم.»
سپس روح او گرفته میشود و در جایگاه خود در دوزخ، نهاده میگردد، آنگاه همواره باد مسمومی از آتش، بر جسد او میوزد و او درد و سوزش آن را تا روز قیامت، درمییابد و خداوند ۹۹ مار بر روح او مسلّط کند که او را میگزند، مارهایی که از نوع مارهای روی زمین نیست، که اگر در روی زمین چنان ماری بیاید و در زمینی بدمد، در آن زمین گیاهی روئیده نمیشود.[7]
۳۲- چگونگی حال مؤمن و کافر هنگام مرگ امام صادق(ع) روزی به شاگردان فرمود:
«اَلنَّاسُ اِثْنَانِ وَاحِدٌ أَرَاحَ وَ آخَرُ اِسْتَرَاحَ»
«مردم بر دو گونهاند: ۱- اِستَراحَ ۲- اَرَاحَ، سپس چنین توضیح داد:
«انسان با ایمان وقتی که از دنیا رفت، از دنیا و بلاهای آن راحت میشود، و با خاطری شاد به جهان بعد از مرگ وارد میگردد، ولی انسان کافر وقتی که از دنیا رفت، گیاهان و حیوانات و بسیاری از مردم، از دست او راحت میگردند (و او با خاطری پراندوه وارد جهان بعد از مرگ میشود) این است معنی «اِستَرَاحَ المُؤمِنُ عِندَ المَوتِ، وَ اَرَاحَ الکَافِرُ عِندَ المَوتِ.»[8]
۳۳- کرامت مؤمن هنگام مرگ رسول اکرم(ص) فرمود: هنگامی که خداوند از بندهاش راضی شد، به عزرائیل میفرماید: «از جانب من نزد فلانی برو و روح او را برای من بیاور، آنچه از اعمال نیکی که انجام داده کافی است، من او را امتحان نمودم و او را در جایگاه ارجمندی که مورد علاقهی من است یافتم».
عزرائیل همراه پانصد فرشته که با آنها، شاخههای گل و دستههای ریشهدار گل زعفران است، از بارگاه الهی به زمین نزول میکنند و نزد آن بنده صالح میآیند و هر کدام از آن فرشتگان او را به چیزی بشارت میدهند که دیگری به چیز دیگر بشارت میدهد.
در آن هنگام فرشتگان با شاخههای گل و دستههای زعفران که در دست دارند برای خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانی میایستند (تا با چنین جلال و شکوه، از روح آن بنده صالح استقبال کنند.)
هنگامی که ابلیس که رئیس شیطانها است، آن منظره را میبیند، دو دستش را بر سرش مینهد و فریاد و نعره میکشد!
پیروان او وقتی که او را اینگونه وحشتزده مینگرند، میپرسند: «ای بزرگ ما! مگر چه حادثهای رخ داده است؟ که چنان برافروخته شدهای؟»
ابلیس میگوید: مگر نمیبینید که این بنده خدا تا چه اندازه مورد کرامت و احترام واقع شده است، شما هنگام گمراه کردن او در کجا بودید؟
آنها میگویند:
«جَهَدْنَا بِهِ فَلَمْ يُطِعْنَا»
«ما کوشش خود را در مورد گمراه کردن او کردیم، ولی او از ما اطاعت نکرد».[9]
۳۴- فریاد روح میّت بر فراز تابوت رسول اکرم(ص) فرمود: سوگند به آن کسی که جان محمّد(ص) در اختیار او است، اگر شما موقعیّت مرده را بنگرید و گفتارش را بشنوید از تفکر دربارهی او غافل میشوید و دربارهی وضع خودتان گریه میکنید، تا آن وقت که جنازهی میّت را برمیدارند و حمل میکنند، روح او بالای تابوتش قرار میگیرد و چنین فریاد میزند:
«ای بستگان من! و ای فرزندان من! دنیا با شما بازی نکند، همانگونه که با من بازی کرد، اموال دنیا را از راه مشروع و غیر مشروع جمع کردم و سپس همهی آنها را برای شما گذاشتم، پس عیش و لذّت آن مال برای دیگران است و مکافات حساب و بازخواست و پیامدهای آن برای من میباشد».
«فَاحْذَرُوا مِثْلَ مَا حَلَّ بِي»
«پس بترسید و مراقبت کنید از مثل آنچه بر من وارد شده است»[10] که مبادا حال شما نیز مانند حال من گردد.
خودآزمایی
1- با توجه به سخن امام صادق(ع)، در آیات ۶۳ و ۶۴ سورهی یونس، بشارت دنیایی مومنان در لحظات آخر عمر آنها چیست؟
2- امام علی(ع) در پاسخ به حارث رعور فرمودند، در چه محلهایی ایشان را خواهند دید؟
3- امام صادق (ع) در معنی «اَلنَّاسُ اِثْنَانِ وَاحِدٌ أَرَاحَ وَ آخَرُ اِسْتَرَاحَ» «مردم بر دو گونهاند: ۱- استراح ۲- اراح» چه توضیحی فرمودند؟
پینوشتها [1] . تفسیر نورالثقلین، ج ۲، ص ۱۱۰.
[2] . بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۹۵.
[3] . فروع کافی، ج ۳، ص ۱۲۴.
[4] . امالی شیخ مفید(ره)، ص ۱۸۹.
[5] . فروع کافی، ج ۳، ص ۱۲۲.
[6] . بحار، ج ۶، ص ۲۵۸ / فروع کافی، ج ۳ ص ۲۳۴.
[7] . فروع کافی، ج ۳، ص ۲۴۱ و ۲۴۲.
[8] . اقتباس از معانی الاخبار، ص ۱۴۳.
[9] . جامع الاخبار، مطابق بحار، ج ۶، ص ۱۶۱.
[10] . بحار، ج ۶، ص ۱۶۱.